حقوق بازنشستگان كفاف ۱۰ روز زندگي را مي‌دهد | «سالمند كارگري» معضلي جديد

 

همشهري:حقوق بازنشستگان كفاف ۱۰ روز زندگي را مي‌دهد | «سالمند كارگري» معضلي جديدعلي دهقان‌كيا: بيشتر از يك‌سوم بازنشستگان تامين اجتماعي حداقل‌بگير هستند؛ يعني بايد با ۴ ميليون و ۲۰۰ هزار تومان در يك‌ماه زندگي كنند كه بررسي‌ها نشان داده فقط كفاف ۱۰روز از ماه را مي‌دهد.

به گزارش شهرآرانيوز، آمار دقيقي در كشور از اينكه چند درصد از سالمندان در ايران مجبور به‌كار هستند، وجود ندارد، اما كافي است در شهر سر بچرخاني، آنها را مي‌بيني كه با موهاي سفيد، دستاني لرزان، چشماني كم سو و قدم‌هايي آهسته دستفروشي مي‌كنند، مسافركش هستند يا به كارگري در كارگاه‌هاي كوچك تن داده‌اند. پيرمردان و پيرزن‌هايي كه روزگار طوري به آنها سخت گرفته كه مجبورند به جاي استراحت در خانه، پا به پاي مردم ديگر به خيابان بيايند

و كار كنند.

تازه در اين چند سال كه بحران اقتصادي با بحران كرونا در هم تنيده شده، آنها بيشتر تحت فشار قرار گرفته‌اند؛ حتي سالمنداني كه بازنشسته هستند و حقوق مي‌گيرند هم از اين اصل مستثني نيستند و خيلي‌هايشان مجبور به پيدا كردن شغلي تازه شده‌اند؛ گراني افسار گسيخته و خرج بيماري هاي جورواجور در دوران پيري و كرونا را چه به حقوق‌هاي ۳ و ۴ ميليوني؟

 مقالات بيشتر:بهترين آسايشگاه سالمندان فاطمي

كاركردن در پيري، حق ما نبود

هفته پيش ۷۰ ساله شده است. هم فشارخون و هم قند دارد و  يكبار هم سكته قلبي كرده، دكتر به او گفته نبايد خودش را زياد خسته كند، نبايد خيلي گرم يا سردش بشود، آلودگي هوا برايش مثل سم است، بايد برود يك جاي خوش آب و هوا زندگي كند، اما مگر با حقوق بازنشستگي مي‌شود اين كارها را انجام داد؟ در خيابان‌هايي كه طرح ترافيك نيست، مسافركشي مي‌كند. تعميركار لوازم خانه هم هست، ولي مغازه ندارد. «شما بگو چرا كار نكنم؟ اصلا كدام سالمندي هست كه بعد از يك عمر دويدن، دوست داشته باشد كه باز هم بدود؟ حقوق بازنشستگي كفاف زندگي را مي‌دهد؟ بيمه تامين اجتماعي هزينه‌هاي دارو و درمان را درست و حسابي پرداخت مي‌كند؟ بچه‌هايمان كار درست حسابي دارند و رفته‌اند پي زندگي‌شان؟ كدام يك؟ قبلا اگر فاصله‌مان تا خط فقر يك تا ۲ ميليون بود، الان ۵ تا ۶ ميليون زير خط فقريم. قبلا اگر يك روز مي‌دويديم كه يك كيلو گوشت بخريم، الان بايد يك روز بدويم تا پول ۲ كيلو ميوه بشود. دستم دائم خواب مي‌رود، تنگي نفس دارم، شب كه مي‌شود چشمم نمي‌بيند، ولي بايد كار كنم. تازه معلوم نيست اين وضع تا چه زماني ادامه پيدا كند، بازنشستگي براي ما معنا ندارد. اندازه يك جوان ۳۰ ساله بايد كار كنيم.»

صبحانه و ناهارش را در خيابان مي‌خورد. در طول روز اگر كسي براي تعمير لوازم خانگي هم زنگ بزند سراغ آن كار مي‌رود، اما مشتري‌هايش از وقتي كرونا آمده كمتر شده‌اند. «احتمالا چون فكر مي‌كنند مسافركش هستم مي‌توانم ناقل باشم، اما بچه‌ها مي‌گويند بيشتر مردم با موبايل، اينترنتي تعميركار پيدا مي‌كنند، براي همين به تو زنگ نمي‌زنند. من هم كه بلد نيستم با گوشي مشتري پيدا كنم.»

جمال آقا اميدش را براي بهتر شدن اوضاع از دست داده، نمي‌داند تا كي بايد كار كند، فقط مي‌داند كه دوست ندارد وضع زندگي‌اش از ايني كه هست بدتر شود. «حق يك فرد سالمند نيست كه براي مخارج روزانه‌اش دوباره كار كند. ما يك عمر دويديم كه آخر عمري چند سالي را در كنار خانواده استراحت كنيم، اما حالا بايد چند برابر دوران جواني كار كنيم تا خرج يك زندگي عادي را در بياوريم.»

 

 

دستان لرزان كلوچه‌فروش

با يك دست جعبه كلوچه را گرفته و با دست ديگرش ميله قطار مترو را. وقتي تبليغ مي‌كند هركلوچه ۳ هزار تومن، از زير ماسك صدايش به سختي مي‌آيد. نگاهش به جمعيت است كه سر در ماسك و موبايل دارند. احمد آقا تلاش مي‌كند صدايش را بالاتر ببرد، شايد كسي يادش بيايد كه كلوچه‌اي براي صبحانه مي‌خواهد، اما انگار كسي ميلش به كلوچه او نيست. كارش اين شده كه ۸ صبح، نخستين قطار مترو را سوار شود و آنقدر بالا و پايين و شرق و غرب برود تا اين يك جعبه كلوچه فروش برود. طول قطار مترو را نه به تندي و آسان كه با گام‌هاي محتاط و لرزاني كه با هر توقف يا ترمز قطار لرزان‌تر مي‌شود، طي مي‌كند تا مشتري پيدا شود.«۳۰سال خياط لباس زنانه بودم، از يك جايي به بعد نه چشمم سوي دوخت و دوز داشت و نه دستم در كار با چرخ خياطي يارم بود. با ۱۰ سال بيمه و ماهي ۳ ميليون تومن، بازنشسته شدم. ديدم ۳ ميليون را بدهم كرايه خانه؟ خرج مريضي خودم و زنم كنم؟ ميوه و گوشت و مرغ بخرم براي هفته‌اي يك‌بار مهمان‌داري از بچه‌هايم؟ پول آب و برق و تلفن بدهم؟ كدامش را؟ دستفروش شدم، اول در خيابان و بعد در مترو. روزي ۸۰ هزار تومان در مي‌آورم و آخر هفته‌ها هم نمي‌آيم. همان يك روز استراحت بس است و زياد.» ‌نگراني احمد آقا زياد شدن لرزش دستانش است، اينكه نتواند بيايد دستفروشي و در خرج و مخارج خانه بماند. «همين الان با توقف قطار سرگيجه مي‌گيرم و هر آن مي‌خواهم بخورم زمين. بچه‌هايم هم گرفتاري‌هاي خودشان را دارند. خرج و گراني زياد است، توقع يا انتظاري براي كمك ندارم. من از وقتي راه رفتن را ياد گرفتم كار كردم، مطمئنم تا دم مرگم هم بايد كار كنم.» كلوچه‌ها كم نشده، احمد آقا بايد خط مترو اش را عوض كند تا شايد فرجي شود. «قبلا پيري حرمتي داشت، مي‌گفتند وجودش بركت است، اما الان بايد مراقب باشيم سر بار كسي نباشيم.»

كار خياباني در تمام فصول

چند سالي است كه زير پل عابر پياده يكي از ميدان‌هاي اصلي مركز تهران ليف و اسكاچ و دستمال آشپزخانه مي‌فروشد، تابستان و زمستان ندارد، او هميشه آنجاست. نزديك به ۸۰ سال دارد و فلج شده، ولي نمي‌تواند كه كار نكند، يعني نمي‌شود.«۱۵ سالي است كه جراحي كرده‌ام؛ از گردن تا كمر. دكتر گفته بود كه احتمال فلج شدن هست، حالا پاي چپم از كار افتاده و از همان وقت، شوهرم زن ديگري گرفت و من را هم طلاق نداد. هنوز اسمش توي شناسنامه‌ام هست، من هم مستأجرم و نزديك دخترم زندگي مي‌كنم. كار در خيابان برايم سخت و خطرناك است. ۲ بار موبايل قديمي و خرابم را دزد برده. يكبار كه به پسري اعتماد كردم تا برايم از دكه شارژ بگيرد، رفت و ديگر نيامد، اما تا وقتي دست دارم، ليف و اسكاچ مي‌بافم و همين‌جا مي‌فروشم. چند سال پيش سيسموني و لباس نوزاد هم سفارش مي‌گرفتم و مي‌بافتم اما الان كمر و دستم خيلي درد مي‌كند و ديگر توان ندارند. وقتي ساعت‌ها روي يك صندلي مي‌نشينم، تمام استخوان هايم از درد مي‌سوزند.»

نه بيمه دارد، نه حقوق بازنشستگي. خودش است و ليف‌ها و اسكاچ‌هاي پول ساز؛« بيمه ندارم، مريض هم بشوم دكتر نمي‌روم، هزار درد دارم. چشم هايم هم آب مرواريد آورده، اما هزينه جراحي و عمل زياد است. يك ساعت كه ليف مي‌بافم چشم هايم از درد، به سر درد مي‌رسد. اما چه كنم؟ بايد خرج خودم را در بياورم، كسي هم كه از زندگي‌ام مي‌پرسد، جرأت درددل كردن ندارم، از بس درد خود مردم زياد است.» آن سال‌هاي اول چند باري اين در و آن در زده تا برود تحت پوشش بهزيستي يا كميته امداد، اما نشد كه نشد. «اين كارها پيگيري ‌مي‌خواهد، من توان راه رفتن ندارم، چه برسد به اين كه از اين اتاق به آن اتاق براي يك نامه بروم. بعد هم مگر چقدر حقوق مي‌دهند؟ آن را هم بگيرم باز بايد بيايم در خيابان كار كنم. درد اين است كه ما زن‌ها بيشترمان هيچ‌چيز از خودمان نداريم، نه بيمه مستقل، نه حقوق بازنشستگي، نه ملك و املاك. اين مي‌شود كه به وقت پيري بايد كار كنيم و خرج زندگي مان را در بياوريم.» نوك انگشتانش از بس نخ را محكم گرفته، نازك شده ولي بايد باز هم ليف ببافد. «زن و مرد ندارد، آدم از جواني بايد دستش در جيب خودش باشد و كار و بار خودش را داشته باشد تا در سن پيري آواره كوچه و خيابان نشود.» 

 

 

«سالمند كارگري» در حال تبديل شدن به يك معضل

علي دهقان‌كيا، رئيس كانون بازنشستگان تامين اجتماعي استان تهران گفت كه آمار دقيقي از سالمندان شاغل در بازار كار وجود ندارد، اما اين پديده با شرايط فعلي اقتصادي ايران و حقوق پايين بسياري از بازنشستگان طبيعي است. «‌بيشتر از يك‌سوم بازنشستگان تامين اجتماعي حداقل‌بگير هستند؛ يعني بايد با ۴ ميليون و ۲۰۰ هزار تومان در يك‌ماه زندگي كنند كه بررسي‌ها نشان داده فقط كفاف ۱۰روز از ماه را مي‌دهد و براي ۲۰ روز ديگر كسري دارند؛ بنابراين مجبور هستند كه به شغل ديگري روي بياورند.»

او سپس توضيح داد: «‌دوسوم مستمري‌بگيران حقوق متوسط بازنشستگي را دريافت مي‌كنند كه به‌خاطر تورم مداوم بخشي از آنها هم مجبور به‌كار در سن سالمندي هستند كه تعداد آنها هم كم نيست. از طرفي چون توانايي و انرژي سالمندان براي كار كمتر از جوانان است، معمولا آنها را براي مشاغلي مي‌پذيرند كه درآمد كمي دارد. در مجموع وضعيت به‌گونه‌اي است كه كمتر فردي پس از بازنشستگي به استراحت و تفريح مي‌پردازد و مي‌تواند در آرامش و رفاه كامل زندگي كند.» دهقان‌كيا افزود: «‌بايد صندوق‌هاي بازنشستگي و سازمان تامين اجتماعي هرچه زودتر براي اين معضل چاره‌اي بينديشند وگرنه در كنار كار كودكان، شاهد اشتغال سالمندان هم خواهيم بود كه برازنده آنها و ايران نيست.»

مقالات ديگر:بهترين خانه سالمندان تهران

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.